جدول جو
جدول جو

معنی جنگ افزار - جستجوی لغت در جدول جو

جنگ افزار
تسلیحات، سلاح، اسلحه
تصویری از جنگ افزار
تصویر جنگ افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
جنگ افزار
اسلحه، تفنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

داروهای خوش بو از قبیل فلفل و زردچوبه و زیره و هل و دارچین که در خوراک ها می ریزند، افزار، اوزار، بوافزار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
دیگ ابزار. افزار دیگ را گویند یعنی آنچه در دیگ طعام ریزند از نخود و کشمش و بادام و مانند آن و بعربی تابل خوانند و جمع آن توابل. (از برهان). دیگ اوزار. (جهانگیری). هرچه در دیگ کنند پختن را. ابزار. تابل: توابل. ابازیر. حوایج. بهارات، دیگ افزارها. (یادداشت مرحوم دهخدا). تابک. (دهار). توبل. تابل. تقده. تقر. تقرد. تقرده. تقره: تثبیل، توبله، دقه، تبل، دیگ افزار ریختن در دیگ. (منتهی الارب) ، دیگ اوزار. بمعنی گرم دارو است که برای بوی خوش در طعام کنند و به أدویه مشهور است. بوی افزار. (انجمن آرا) (از آنندراج). آنچه از نبات و معدن که در طعام کنند گاه پختن آن، خوشبوی و خوش مزه کردن طعام را از قبیل زیره و کرویا و سعتر و پودنه و پلپل و قرنفل و جوزبوا و شونیز و زنجبیل و خولنجان و زعفران و سرکه و حرف (حب الرشاد = تخم سپندان) و خردل (حب سپندان گرد) و انجدان و حلتیت الطیب و نمک و تخم گشنیز و نانخواه و دارچین و میخک و خرفه و جز آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : غصلجه، نمک و دیگ افزار ناانداختن در گوشت و خوب ناپختن آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
داروهای خوشبویی که در دیگ خوراک پزی میریزند مانند فلفل زردچوبه زیره قرنفل دارچین هل و غیره توابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگ افزار
تصویر دیگ افزار
دیگ اوزار. دیگ ابزار، داروهای خوشبویی که در دیگ خوراک پزی ریزند مانند فلفل، زردچوبه، زیره، قرنفل، دارچین، هل و غیره، توابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منگ ابزار
تصویر منگ ابزار
آلات قمار
فرهنگ واژه فارسی سره